برف می بارد
و
سرما شلاق میزند
مه سرگردان است
در کوچه پس کوچه های شهر
در گرگ و میش هوای صبح یک زمستان
زنی تند
از کوچه مه گرفته می گذرد.
ته ی آن کوچه ی بن بست
سگی نه گرگی گرسنه
انتظارش را می کشد
دمی بعد
شیهه ی درد و ضجه زن
خون زن در کوچه جاری است
و
خون یخ می بندد
روی دفترچه ی کوپن
کوپن نه نفره؟!
ناله و فریادهای زن
 در میان هیاهوی جمعیتی
که کمی جلوتر
شبانه در صف نفت مانده اند
گم می شود
گرگ
شکم زن را دریده است
جنین چند ماهه ای سر خورده
روی یخها  
جنین چون تپش قلبی در خود می تپد
تکان می خورد!
جنین جان دارد
در سپیده دمی که مادر دیگر جان ندارد
 
شعر یا قطعه ادبی، از لک امیر. سروده شده در دی ماه سال 1367. وی این شعر خود را به شاعر جسور و بلند نظر زنده یاد سیمین بهبهانی تقدیم کرده است
+ نوشته شده توسط کیومرث امیری (لک امیر) در پنجشنبه نهم شهریور ۱۳۹۶ و ساعت 22:15 |


Powered By
BLOGFA.COM